فرار من
۱۱۰
بلند و عصبانی گفتم
جونگکوک.... جواب سوالم رو بده تا گلوله بعدی نخورده توی مغز پوکت سریع
دون سوجون.... جواب.... جواب.. چیو؟؟!
کلافه رو به یکی از بادیگارد ها گفتم
جونگکوک..... بزنش.....
پرید وسط حرفم و گفت:
دون سوجون.... گوه خوردم....ی... یوری حامله نیست. ما اصلا رابطه نداشتیم
جونگکوک.... خوبه
باز سرم رو کج کردم که
بادیگار بغل دستم سریع توی پیشونیش شلیک کرد
و مرد....
تمام.
و من برگشتم
و به سمت بیرون رفتم کردم
بعد از چند مین رسیدم به ماشینم
سوار شدم و روندم به سمت خونه کتی جون
به خیابان خیره شدم که یهو نگاهم رو دادم به دستم
که دیدم خونیه
با دست های خونی برم خونه تا شب حرف میشنوم حوصله ندارم
یکم جلو تر زدم کنار
پیاده شدم و از صندلی عقب یک بطری آب بیرون آوردم
و دستم رو باهاش شستم
و با دستمال دستم رو خشک کردم و سوار ماشین شدمو راه اوفتادم
که بعد از چند مین رسیدم
نفس عمیقی کشیدم و ریموت رو زدم و وارد خونه شدم
و توی حیاط گذاشتم و پیاده شدم
بعد از ۷ مین زنگ در ورودی رو زدم که یکی از خدمتکارا باز کرد
و گفت :
خدمتکار.... سلام آقا خوش آمدید بفرمایید
سرم رو تکان دادم و وارد خونه شدم
به سمت پذیرایی رفتم که مامانم داشت فیلم میدید که با صدای پاهام به پشت سرش نگاه کرد و یهو پرید و گفت
مامانم.... پسرم خوبی ؟! کجا رفتی ؟! مردم از نگرانی!
جونگکوک.... نفس بگیر مامان خوبم خوبم. کار داشتم یک جا برای....
مامانم پرید وسط حرفم و گفت:
مامانم.... آره کارت رفتن پیش دون سوجون بود
با تعجب گفتم
جونگکوک.... کی به شما گفت؟؟!
مامانم..... دختر گلم
وجدان
واقعا کوک میخواستی کی دیگه بگه هان
تو خفه
مامانم.... چی کارش کردی حالا ؟؟!
جونگکوک.... کاریش نکردم. یوری کو؟؟
مامانم.... رفته دال رو بخوابونه. که تو کاریش نکردی من هم باور کردم
یوری.... جونگکوک برگشتی بلاخره
به پشت سرم نگاه کردم که یوری رو دیدم
جونگکوک.... نه هنوز توی راهم
یوری.... ایشششش بامزه
بعد هم صورتش رو کرد اونور و خواست روی مبل بشینه که جلوش رو گرفتم و گفتم
جونگکوک..... شوخی کردم بانو. به دل نگیر
یوری.... باش... با دون سوجون چی کار کردی ؟؟؟
وای کلافه شدم از بس این رو پرسیدن اه
جونگکوک..... به بادیگاردام گفتم گوشمالیش بدن.
یوری که انگار باور نکرد گفت
یوری.... مطمعنی فقط همین کار رو گفتی بکنن؟؟!!
جونگکوک.... آره. من که دیگه کاری بهش ندارم چون ناز دونم الان کنارمه نه
بلند و عصبانی گفتم
جونگکوک.... جواب سوالم رو بده تا گلوله بعدی نخورده توی مغز پوکت سریع
دون سوجون.... جواب.... جواب.. چیو؟؟!
کلافه رو به یکی از بادیگارد ها گفتم
جونگکوک..... بزنش.....
پرید وسط حرفم و گفت:
دون سوجون.... گوه خوردم....ی... یوری حامله نیست. ما اصلا رابطه نداشتیم
جونگکوک.... خوبه
باز سرم رو کج کردم که
بادیگار بغل دستم سریع توی پیشونیش شلیک کرد
و مرد....
تمام.
و من برگشتم
و به سمت بیرون رفتم کردم
بعد از چند مین رسیدم به ماشینم
سوار شدم و روندم به سمت خونه کتی جون
به خیابان خیره شدم که یهو نگاهم رو دادم به دستم
که دیدم خونیه
با دست های خونی برم خونه تا شب حرف میشنوم حوصله ندارم
یکم جلو تر زدم کنار
پیاده شدم و از صندلی عقب یک بطری آب بیرون آوردم
و دستم رو باهاش شستم
و با دستمال دستم رو خشک کردم و سوار ماشین شدمو راه اوفتادم
که بعد از چند مین رسیدم
نفس عمیقی کشیدم و ریموت رو زدم و وارد خونه شدم
و توی حیاط گذاشتم و پیاده شدم
بعد از ۷ مین زنگ در ورودی رو زدم که یکی از خدمتکارا باز کرد
و گفت :
خدمتکار.... سلام آقا خوش آمدید بفرمایید
سرم رو تکان دادم و وارد خونه شدم
به سمت پذیرایی رفتم که مامانم داشت فیلم میدید که با صدای پاهام به پشت سرش نگاه کرد و یهو پرید و گفت
مامانم.... پسرم خوبی ؟! کجا رفتی ؟! مردم از نگرانی!
جونگکوک.... نفس بگیر مامان خوبم خوبم. کار داشتم یک جا برای....
مامانم پرید وسط حرفم و گفت:
مامانم.... آره کارت رفتن پیش دون سوجون بود
با تعجب گفتم
جونگکوک.... کی به شما گفت؟؟!
مامانم..... دختر گلم
وجدان
واقعا کوک میخواستی کی دیگه بگه هان
تو خفه
مامانم.... چی کارش کردی حالا ؟؟!
جونگکوک.... کاریش نکردم. یوری کو؟؟
مامانم.... رفته دال رو بخوابونه. که تو کاریش نکردی من هم باور کردم
یوری.... جونگکوک برگشتی بلاخره
به پشت سرم نگاه کردم که یوری رو دیدم
جونگکوک.... نه هنوز توی راهم
یوری.... ایشششش بامزه
بعد هم صورتش رو کرد اونور و خواست روی مبل بشینه که جلوش رو گرفتم و گفتم
جونگکوک..... شوخی کردم بانو. به دل نگیر
یوری.... باش... با دون سوجون چی کار کردی ؟؟؟
وای کلافه شدم از بس این رو پرسیدن اه
جونگکوک..... به بادیگاردام گفتم گوشمالیش بدن.
یوری که انگار باور نکرد گفت
یوری.... مطمعنی فقط همین کار رو گفتی بکنن؟؟!!
جونگکوک.... آره. من که دیگه کاری بهش ندارم چون ناز دونم الان کنارمه نه
- ۸۲.۶k
- ۱۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط